آهنگساز: استاد علی تجویدی
آواز: استاد محمد رضا شجریان
رهبر ارکستر: استاد فرهاد فخرالدینی
اشعار: بیژن ترقی، جواد آذر، فریدون مشیری
۱. تصنیف «نیایش (همزبانانمنند)»
شعر: فریدون مشیری
نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند ببینند
که آواز از توست...
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاکم که در آن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی، به زمین ریخته باد...
۲. تصنیف «نفس موج»
شعر: فریدون مشیری
نفس می زند موج
نفس میزند موج
ساحل نمیگیردش دست
پس میزند موج
فغانی به فریادرس میزند موج
من آن رانده مانده بیشکیبم
که راهم به فریادرس بسته
دست فغانم شکسته
زمین، زیر پایم تهی میکند جای
زمان در کنارم عبث میزند موج
نه در من غزل میزند بال
نه در دل هوس میزند موج...
رها کن، رها کن
که این شعلهی خُرد، چندان نپاید
یکی برق سوزنده باید
کزین تنگنا ره گشاید
کران تا کران خار و خس میزند موج
گر این نغمه، این دانه اشک
در این خاک رویید و بالید و بشکفت
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بویِ گل در قفس میزند موج...
۳. قطعهی «بی همزبان»
شعر: جواد آذر
هر دمی چون نی، از دل نالان، شکوهها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهی است، از دل خونین
لحظههای عمر بی پایان، میرود سنگین
اشک خون آلودهام دامان، میکند رنگین...
به سکوت سرد زمان، به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی، نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دمسردیها خدایا
نه امیدی در دل من، که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی، که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که نالهای خرد با آهی
داد از این بیدردیها خدایا...
نه صفایی ز دَمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا...
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگیِ عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
یارا...
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون بیفرجامی، به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی خدایا
وای از این افسون سازی
خدایا...
۴. تصنیف «بخوان»
شعر: بیژن ترقی
بخوان، خدای را بخوان
گره گشای را بخوان
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد
به ما صفای عالم دگری بخشد
برآور ای نشان حق، ز دل آوازی
مگر که بر دعای ما اثری بخشد
بخوان، خدای را بخوان
گره گشای را بخوان
چو هم در این سکوت شب، تویی ز شب نخفتگان
که حق عیان نمیشود، به چشم خواب رفتگان
مگر به همنواییم دهی ز خود رهاییم
بخوان در این سکوت شب به درگه خداییم
بخوان، خدای را بخوان
گره گشای را بخوان
با نام حق، آتش را در جانم افکندی
از جان مگو، آتش در ایمانم افکندی
ای آسمان چو سوز آوازم بشنیدی
خورشید و مهتاب را در دامانم افکندی
بخوان، خدای را بخوان
گره گشای را بخوان
۵. تصنیف «تذرو (بال من بگشا و از بندم رها کن)»
شعر: بیژن ترقی
من تذروی خوش سرودم از دیار نغمه خوانی
رشتهبندِ گردن من این سرود آسمانی
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشتههای بسته وا کن
تا فضای آسمان بیکرانه
پر کنم با نغمههای جاودانه
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشتههای بسته وا کن
تا فراز کوه و صحرا دشت و دریا پر کشم
پر کشم، تا بیکرانها پرکشم
تا گریزم از نیاز آب و دانه، آشیانه پر کشم
پرکشم، تا بی نشانها پرکشم
پرکشم تا بگذرم از رنج و از درد زمانه
بال و پر شویم سحر در چشمه پاک ترانه
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشته های بسته واکن
نظر شما درباره آهنگ «کنسرت چهلستون» چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»
یادداشتهای بازدیدکنندگان
علیرضا فتاحی
1397/11/20
یکی از آثار بسیار فاخر این سرزمین را شنیدم . . . . این اثر یکی از درخشان ترین ستاره های آسمان هنر این سرزمین است . من بسیار تحت تاثیر این کار زیبا بوده و هستم . طی سالیان دراز هر زمان آن را شنیده ام مرا به وجد آورده است . از شعر گرفته تا ارکستر و تنظیم و در نهایت صدا و هنر استاد شجریان که گوهر ناب این اثر است و تکرار نشدنی
محمد
1396/11/01
این کنسرت بینظیره ....صد حیف که متاسفانه نه ضبط خوبی ازش موجود هست و نه فیلم باکیفیتی!!! ممنون از شما بابت قرار دادن این کنسرت زیبا در مجموعه نفیستان
حجت کاظمی
1400/06/18
نظر من ، سراپا عشق است و زیبا ، زیبا ، زیبا