این زمستان به تماشای بهار آمده است
برف با وا شدن غنچه کنار آمده است
به دل از قول کسان که نبودند بگو
بی قراری نکنند روز قرار آمده است
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
سال نو می شود و شوق که لبخندی هست
به دل خسته بگویید خداوندی هست
یک سلام از همه ی سال برایش کافیست
هفت سینی که بر آن سایه ی دلبندی هست
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
شک ندارم نفست نو شدن حال من است
آسمانی و زمین زیر پر و بال من است
تا تو هستی همه ی خاطره ها مال من است
بی گمان هرچه که از دوست رسد فال من است
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
جگرگوشهم، سفر بخیر/ هنوزم عاشقت هستم
تو آخرین نوازشم چشای بازتو بستم
من از اون لحظه که رویات توی کابوس اغما رفت
حیف، سرم همیشه بالا بود، حالا دستام بالا رفت
همون جا آرزو کردم که از دستم نری ای کاش
همون لحظه اجابت شد، خدا با من تفاهم داشت
حالا چند ساله اینجایی، با اینکه جسماتو بردن
نمیدونی تو این سالها چقدر پاک اسماتو بردن
حالا چند ساله اینجایی، با اینکه جسماتو بردن
نمیدونی تو این سالها چقدر پاک اسماتو بردن
جگرگوشهم، سفر بخیر/ همیشه عاشقت هستم
تو آخرین نوازشم چشمای بازتو بستم
یکی چند ساله دنیا رو با چشمای تو میبینه
نفس میکشی تو سینهش، همینه، معجزه اینه
تپشهای نگاه تو، تو چشمای یکی دیگهست
دلت تو سینه هر کی به جز تو هست، اما هست
حالا چند ساله اینجایی، با اینکه جسماتو بردن
نمیدونی تو این سالها چقدر پاک اسماتو بردن
حالا چند ساله اینجایی، با اینکه جسماتو بردن
نمیدونی تو این سالها چقدر پاک اسماتو بردن