زاده ۱۳۶۲ در دزفول؛ فارغ التحصیل کارشناس موسیقی و کارشناسی ارشد آهنگسازی؛ از شاگردان برجستهی آواز استاد محمدرضا شجریان.
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی، من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می شوی، من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیست
رفته ای و سهم من این است جانی بی قرار
دور ماندم از تو و این عشق عمری آزگار
آسمان بارانی و بغضی گلوگیر من است
بی تو هر شب انتظار و انتظار و انتظار
بی تو هر شب انتظار و انتظار و انتظار
نامه هایم را جوابی نیست جز عمری سکوت
نامه هایم را جوابی نیست جز عمری سکوت
عکسهایت را نشانی نیست جز گرد و غبار
بی تو حتی یک ستاره در شبم سوسو نزد
بعد تو تنها شدم در غربت شب های تار
بی تو حتی یک ستاره در شبم سوسو نزد
بعد تو تنها شدم در غربت شب های تار
قسمت ما جز جدایی جز غمی هر روزه نیست
آسمان ابری چشمان من امشب ببار
نامه هایم را جوابی نیست جز عمری سکوت
نامه هایم را جوابی نیست جز عمری سکوت
عکسهایت را نشانی نیست جز گرد و غبار
روزی که چنگ انداخت اهریمن بر چهره ی این خاک مهر آیین
طوفنده چون تندر خورشیدند مهر آفرینان بر بساط کین
بر ما نمانده از شب طوفان، ننگ سبکباران ساحل ها
با نقد جان پای وطن ماندید با آنکه خون افتاد در دلها
در چشمه ی خون و جنون شستند یاران ما گرد عدم از خویش
راه سعادت را نشان دادند، باید برون زد یک قدم از خویش
رفتند اگر مردان کیش مهر، ما رهروان راه خورشیدیم
آیینه دار هیبت نوریم، ما وارثان صبح امیدیم
ما وارثان صبح امیدیم
بگذار طوفان ها بیاشوبند، با صخره های و هوی چه خواهد کرد
با ما که مرگ از ما گریزان است، کج کردن ابرو چه خواهد کرد
کج کردن ابرو چه خواهد کرد
پیروزی خود را نخواهد دید در جبهه ی تحریم ما دشمن
هرگز به پای خود نمیبیند، هرگز سر تسلیم ما دشمن
دشمن اگر از خانه سد بندد، در ما خروش و هیبت دریاست
دنیا ببیند ریشهی مارا، سرچشمهی این رود عاشوراست
سرچشمهی این رود عاشوراست
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من، دل مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد
که عشق، ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه، بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود