آهنگساز: داريوش پيرنياكان
دستگاه: افشاري
اجرا: ۱۳۷۷
انتشار: ۱۳۷۸
پ
د
ت
ت
س
چ
س
ت
نه قدرت که با وی نشینم
نه طاقت که جز وی ببینم
شده است آفت عقل و دینم
ای دل آرا، سرو والا
کار عشقم چه بالا گرفته
در سر من جنون جا گرفته
جای عقل عشقت یکجا گرفته
خانه دل به یغما گرفته
آفت تن، فتنه جان
رهزن دین، دزد ایمان
ترک چشمت، نیزه پنهان
آشکارا، ای نگارا
سوزم از سوز دل ریش
خندم از بخت بد خویش
گریم از دست بداندیش
خواهمش بینم کم و بیش
گریه راه تماشا گرفته
|بر دل ریشم مزن نیش
ز آه مظلومان بیندیش
|کن حذر از آه درویش
گوئیت دل ای جفاکیش
|آتش فتنه بالا گرفته
سختی از سنگ خارا گرفته
چ
س
ت
ت
ت
از کفم رها جانم شد قرار دل
نیست و دست من خدا اختیار دل
|هیز و هرزه گرد، ضد اهل درد
گشته زین در آن، در مدار دل
|بی شرف تر از دل مجو که نیست
غیر ننگ و عار، کار و بار دل
|خجلتم کشد پیش چشم از آنک
بوده بهر من در فشار دل
دل به هر کجا جانم رفت و بر نگشت
دیده شد سپید خدا ز انتظار دل
|عمر شد حرام، باختم تمام
آبرو و نام، در قمار دل
خون دل بریخت جانم از دو چشم من
خوش دلم از این خدا انتحار دل
|هر دو ناکسیم گر دگر رسیم
دل به کار من، من به کار دل
|داغدار چون لاله اش کنم
تا به کی توان بود خار دل
|همچو رستم از تیر غم کنم
کور، چشم اسفندیار دل
بعد از این ضرر، ابلهم اگر
خم کنم کمر خدا زیر بار دل
|افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل
|عارف این قدر لاف تا به کی
شیر عاجز است از شکار دل
|مقتدرترین خسروان شدند
محو در کف اقتدار دل
نظر شما چیست؟
«نظر شما مهم است؛ نظرتان را دیگران به اشتراک بگذارید»